موضوع: کتاب برآمدن پول (The ascent of money) اثر نیال فرگوسن
پول پیش از آن که به کلی ناپدید شود و ما را شاهد کارتهای اعتباری و پولهای دیجیتالی در عصر حاضر کند و جایش را به ارقام در تالارهای بورس و دفاتر حسابداری بدهد، از چه زمان از شکل فلزی به شکل کاغذی درآمد؟ آیا صحت دارد که بازار اوراق قرضه با تعیین نرخ بهره وامهای بلندمدت حکومت جهان را به دست میگیرد؟ بانکهای مرکزی در رشد شدید و کسادی بازار سهام چه نقشی ایفا کردند؟ چرا بیمه لزوما بهترین راه برای حمایت از خودتان در برابر خطرات نیست؟ آیا مردم در مورد منافع سرمایه گذاری در معاملات املاک دچار توهم و اغراق گویی اند؟ و آیا اتکای متقابل چین و امریکا به یکدیگر، عامل ثبات مالی جهان است، یا اینها همه وهم و خیال است؟
ما قصد داریم در کتاب حاضر در قالب ۱۰ ایده کلیدی به سوالات مذکور، پاسخ دهیم و ماهیت اجزای پایه ای تشکیل دهنده نظام مالی مدرن را به ترتیب به وجود آمدنشان روشن کنیم:
ایده کلید اول: ارزش پول ناشی از اعتمادی است که مردم به آن دارند نه ارزش ذاتی پول!
هنگامی که فاتحان اسپانیایی در قرن شانزدهم، امریکای مرکزی و جنوبی را در نوردیدند، باید گفت انگیزه اصلی آنها از این کار جستجوس طلا و نقره بود. تفکر آنها بر این بود که هر چقدر سکه و طلای بیشتری جمع کنند، میتوانند سکههای بیشتری ضرب کنند و به دنبال آن پول بیشتری خواهند داشت. اما نکته اصلی ماجرا در این نهفته بود که آنها غافل از این بودند که افزایش عرضه سکه در واقع باعث کاهش ارزش آن میشود، صرف نظر از اینکه از چه فلز کمیابی تولید شده باشد! داستان دریانوردان اسپانیایی این نکته را برای ما متذکر میشود که قدرت و ارزش واقعی پول از بُعد فیزیکی آن ناشی نشده است، بلکه برگرفته از چیزی است که مردم مایل هستند بر اساس آن مبادله کنند؛ و این اعتماد است!
در واقع مهم نیست که پول از چه چیزی ساخته شده است (طلا، نقره، چوب، پارچه و…) مهم این است که چقدر نزد مردم آن جامعه اعتبار دارد. اعتماد یک عنصر حیاتی در ارزش پول است. ما اعتماد داریم که پولی که استفاده میکنیم ارزش خود را حفظ خواهد کرد و بر اساس آن به ادامه مبادله (خرید و فروش) با سایرین میپردازیم.
ایده کلید دوم: سیستم بدهکاری و بستانکاری باعث تامین سیستم مالی جامعه از طریق خلق پول میشود.
باید گفت اختراع سیستم بدهکاری و بستانکاری مالی یکی از مهم ترین تحولات تاریخی بشر به عنوان نیروی محرکه پیشرفت بوده است. اولین شکل قرض گرفتن و وام دادن در بین النهرین باستان ایجاد شده است. به عنوان سند پرداخت برای سپردهها، به وامدهندگان لوحهای گلی داده میشد که روی آنها درج شده بود، آنها چقدر بدهکار بوده اند، مشابه یادداشتهای IOU.
این فرایند ساده وامگیری و وامدهی، به دلیل تحولات در فرآیند بانکداری، در نهایت به سیستم اعتباری ای که امروزه میشناسیم، تبدیل شد. بانکها خالق اصلی اعتبار هستند که به نوبه خود از طریق گسترش پول، سیستم مالی جامعه را شکل میدهند.
گسترش پول به این معنی است که، اعتبار در واقع، ایجاد کننده پول برای جامعه است. فرض کنید ۱۰۰ یورو به بانک واریز کرده اید. آنها احتمالاً اندکی از این پول را ذخیره میکنند و مثلاً ۹۰ یورو به شخص دیگری قرض میدهند. آن شخص ممکن است این پول قرض داده شده را در بانک دیگری قرار دهد، که سپس فرآیند بانک اول را تکرار میکند، مقداری را نگه میدارد و بقیه را وام میدهد، مثلاً ۸۰ یورو. بنابراین سیستم ۲۷۰ یورو از ۱۰۰ یورو اصلی ایجاد کرده است و عرضه پول به طور موثر افزایش یافته است. گسترش پولی در تامین مالی سیستم مالی بسیار مهم بوده است، زیرا پول ایجاد شده میتواند برای تامین مالی سرمایه گذاریها یا خرید کالاها استفاده شود. بدون این رابطه اساسی بین بدهکار و طلبکار، سیستم مالی و چرخه اقتصاد جامعه متوقف میشود و جامعه از پیشرفت اقتصادی و… باز میماند؛ زیرا در واقع پول در جامعه راکد میشود.
ایده کلید سوم: سیستم مالی ترکیبی از بازارها و موسسات مالی به هم پیوسته است که طی قرنها توسعه یافته است.
میتوان گفت سیستم مالی مدرن تا حد زیادی در اروپای غربی و آمریکای شمالی توسعه یافته است؛ در ایتالیای قرون وسطی، افزایش تجارت با جهان عرب و کسب تجربه های متعدد حاصل از تعامل با آنها، پاداشهای مالی و سیستمهای بهتر حسابداری را برای اروپاییها و آمریکاییها به همراه داشت. این موضوع منجر به ایجاد اولین بانکها در جهان شد، زیرا بازرگانان برای تأمین مالی تجارت خود نیازمند دسترسی به اعتبار بودند. باید تاکید کرد که بانکها برای سیستم مالی بسیار مهم هستند زیرا آنها سیستم مالی را با تسهیل اعطای اعتبارات، تامین مالی میکنند.
عامل بعدی که به عنوان یک کاتالیزور در جهت توسعه مالی و پیوستگی بازارها و موسسات مالی عمل نمود، جنگ است: اختراع اوراق قرضه و بازار اوراق قرضه. باز هم، این پیشرفت برای اولین بار در ایتالیای قرون وسطی ظاهر شد. شهرهای ایتالیا دائماً با یکدیگر در جنگ بودند و بنابراین دائماً به بودجه برای پرداخت دستمزد سربازان و تامین اسلحه جنگ نیاز داشتند. آنها این وجوه را برای تامین مالی هزینههای جنگ از طریق فروش اوراق قرضه در بین مردم جمع آوری کردند. در واقع این سیستمی بود که مردم وامهایی به دولت میدادند و در مقابل سود ثابتی از دولت دریافت میکردند و لازم به ذکر است که این اوراق را میتوانستند در بازار اوراق قرضه میان خود خرید و فروش کنند.
و اما توسعه بعدی سیستم مالی اولین بار در هلند قرن هفدهم ظاهر شد، شرکت سهامی است. شرکتها با فروش سهام به مردم، شرکت خود را تاین مالی میکردند. شرکتهای سهامی و مبادله سهام در جهان به تدریج بسیار محبوب شد و با سرعت باور نکردنی در سراسر جهان گسترش یافت.
در ادامه باید گفت پیشرفت دیگری که در حوزه مالی در قرن هجدهم به وقوع پیوسته است، شرکتهای بیمه بودند. شرکتهای بیمه از تجزیه و تحلیل بازارهای مالی برای ایجاد پرتفوی (سبدی از اوراق بهادار) سرمایه گذاری عظیمی استفاده کردند که به مدیریت ریسک کمک کرد. دولتها نیز نقش خود را در این حوزه در قرن بیستم بسیار گسترش دادند. این موضوع در قالب بازار املاک و مستغلات در دهه ۱۹۲۰ ظاهر شد. در واقع دولت آمریکا به طور گسترده با مقررات زدایی و مشوقهای دولتی، خرید املاک و مستغلات را در بین مردم گسترش داد و اینها همه در جهت ایجاد یک دموکراسی و مالکیت فردی با ثبات، برای دنبال کردن اهداف سیاسی خاص دولت بود.
ایده کلید چهارم: تامین مالی (به ویژه از طریق دسترسی به اعتبار و سیستم وام دهی و وام گیری) موثر ترین راه برای خروج از فقر است.
اغلب داستانهایی که درباره بانکداران به ما گفته میشود، آنها را همچون خون آشامهای مالی ای تلقی میکنند که فقر و بدبختی را در بین مردم ایجاد میکنند. آنها ظاهراً از ضعف ها و عدم دانش مالی در افراد فقیر و کم برخوردار سوء استفاده میکنند تا ثروت را از قشر ضعیف جامعه بمکند و آن را در دهکهای بالای جامعه انباشت کنند. اما باید گفت، سیستم مالی در واقع بهترین راه برای جامعه، برای خروج از فقر است. به عنوان مثال، بانکها به پس اندازکنندگان اجازه میدهند پولی را سپرده گذاری کنند که این پول سپس به افراد نیازمند قرض داده شود. اگر این پول در بانک گذاشته نمیشد، تا زمانی که صاحبانشان آن را خرج نمیکرد، پول راکد و بدون هیچ گونه تولید مولدی در جامعه باقی میماند. با سپرده گذاری در بانک، پول در اختیار دیگران قرار میگیرد و میتوان پولهای سپرده گذاری شده را از حالت ایستا به شکل پویاتر (اعتبار) تبدیل کرد تا این پول از حالت رکود خارج شده و به افراد نیازمند به آن برسد.
در ادامه باید متذکر شد بدون دسترسی به اعتبار قابل اعتماد، افراد فقیر مجبورند از منابعی با اعتبار کم وام بگیرند. کوسههای وام (موسساتی که به مردم وام میدهند ولی در واقع دارند از این روش از مردم سؤ استفاده میکنند) اغلب کسانی را شکار میکنند که به دنبال پول هستند اما نمیتوانند از موسسات مالی قابل اعتماد وام بگیرند. این موسسات نرخهای بهره نجومی میگیرند و مجازاتهای تاخیر در پرداخت اقساط آنها حتی میتواند به شکل خشونت باشد.
باید گفت، دسترسی به اعتبار به افراد اجازه میدهد تا برنامهها و تصمیمات بلندمدتی مانند خرید ملک، راه اندازی یک کسب و کار یا سرمایه گذاری در یک شرکت داشته باشند و این یعنی حرکت رو به جلو در جهت پیشرفت اقتصادی جامعه! به عنوان مثال، تامین مالی خرد (Microfinance) را در مناطق فقیر در نظر بگیرید. از طریق این تأمین مالیها، مبالغ اندکی معمولاً به زنان فقیر با وثیقه کم یا بدون وثیقه وام داده میشود. این وامها میتوانند خرید اقلام گران قیمت مانند دام را تامین کنند یا میتوانند به وام گیرندگان کمک کنند تا کسب و کارهای خرد خود را راه اندازی نمایند. میبینید که فقط مقدار کمی اعتبار مقرون به صرفه میتواند تفاوت چشمگیری در وضعیت زندگی فقرا ایجاد کند. بنابراین میتوان این را با یقین بیان کرد که؛ تامین مالی، به ویژه دسترسی به اعتبار موثر ترین روش برای خروج از فقر است.
ایده کلید پنجم: جوامعی که دارای سیستم مالی قوی تری هستند به هزینهی جوامعی که از سیستم مالی قوی ای برخوردار نیستند پیشرفت چشمگیری خواهند داشت.
در سیستمهای مالی ناکارآمد، مانند اقتصادهای کمونیستی یا فئودالیستی قرون وسطی، سرمایه قادر به جریان آزادانه نیست. بوروکراتها منابع مالی را برای تحقق اهداف سیاسی خود به طور ناکارآمد کنترل میکنند، یا برای اعمال سلسله مراتب اجتماعی، به انباشت ثروت میپردازند. در چنین شرایطی انگیزه کمی برای توسعه مالی، کار و پیشرفت اقتصادی در جامعه وجود خواهد داشت.
در گذشته، زمانی که کشورهای کارآمد دامنه جغرافیایی خود را در جستجوی منابع بیشتر، از طریق استعمار گسترش میدادند، به طور فزاینده ای با کشورهایی که قادر به مدیریت صحیح منابع خود نبودند، در تماس جغرافیایی قرار گرفتند. این موضوع خود را در قالب ظهور امپراتوریهای اروپایی نشان داد که مزیتشان بیشتر در قدرت مالی بالای آنها بود. با این حال، از آنجایی که رقابت بسیار شدید بود، این امپراتوریها در نهایت از بین رفتند و با نهادهای اقتصادی قویتر جایگزین شدند. در قرن بیستم، گسترش سیستم مالی غرب از طریق جهانی شدن ادامه یافت.
این تحول را میتوان در مثال تاریخی متعددی مشاهده نمود؛ در بازه قرن هجدهم و بیستم، کشورهای غربی با سیستمهای مالی بسیار توسعه یافته توانستند بر کشورهای آسیایی تسلط پیدا کنند، کشورهایی که اگرچه از نظر منابع غنی بودند، اما یک سیستم مالی ناکارآمد و استبدادگرا بر آنها حاکم بود. به طور کلی باید گفت جوامعی که دارای سیستم مالی قوی هستند، به هزینهی جوامعی که از نظر سیستم مالی ناکارآمد هستند، پیشرفت قابل خواهند کرد.
ایده کلید ششم: سیستم مالی منعکس کننده طبیعت انسان است به همین خاطر غیر منطقی و در مواردی نابرابر است.
هیچ سیستم مالی ای کامل نیست. زیرا افرادی که آن را کنترل کرده و روی آن سرمایه گذاری می کنند، انسان هستند و انسانها ذاتاً غیر منطقی هستند. انسانها تمایل دارند بین حالات مختلف از خوش بینی و سرخوشی گرفته تا بدبینی و ناامیدی در نوسان باشند. در مورد پول، این نوسانات خُلقی شدیدتر میشود و ما را حتی غیرمنطقی تر میکند. زیرا انسان بنا به طبیعت خود، در میان جمعیت احساس راحتی بیشتری میکند. ما ترجیح میدهیم قبل از تصمیمگیری، ببینیم دیگران چه میکنند و خود را با آنها همراه کنیم. این امر نوسانات مذکور را تشدید خواهد نمود.
باید گفت، جوامع انسانی میل به نابرابری نیز دارند. جامعه برای همه به یک اندازه ارزش قائل نیست. طبیعتا این نابرابری در نظام مالی نیز منعکس میشود و به آن شکل میدهد. به گونهای که پاداشهای مالی به طور مساوی تقسیم نمیشوند و کسانی که دارای نگرش و مهارتهای مناسب برای موفقیت در دنیای مالی هستند، میتوانند ثروت و قدرت به دست آورند، در مقابل افرادی که فاقد این سواد و مهارت هستند در اوضاعی به مراتب بدتر گذران عمر میکنند. در نتیجه همانند تمامی موضوعات انسانی، نابرابری در قلب سیستم مالی نیز نهفته است!
همانطور که مردم نوسانات خلقی را تجربه میکنند، بازارهای مالی نیز خیلی سریع از اوج به پایین سقوط میکنند. اعتماد سرمایه گذاران بسیار شکننده است. مردم وقتی پای پولشان در میان باشد، بسیار هراسان عمل میکنند، به هر چیزی بیش از اندازه واکنش نشان میدهند و تصمیمات به نسبت عجولانه تری میگیرند. با ذکر موارد فوق میتوان این گزاره را پذیرفت که: «سیستمهای مالی منعکس کننده طبیعت انسان بوده و بنابراین عمیقاً غیرمنطقی و نابرابر هستند.»
ایده کلیدی هفتم: بازار سهام میل به ایجاد حباب دارد که همه آنها در نهایت میترکند.
بورس مانند یک بادکنک است. وقتی اعتماد بالا باشد، قیمت سهام افزایش مییابد و بازار متورم میشود. در مقابل، وقتی اعتماد پایین است، سرمایه گذاران پول خود را از بازار خارج میکنند و قیمتها کاهش مییابند.
گاهی اوقات بازار با نرخ بسیار شدیدی رشد میکند و در این شرایط قیمتها ناپایدار میشوند. مانند یک بادکنک بیش از حد پر شده، بازار در نهایت میترکد و قیمتها را به شدت کاهش میدهد. این فرآیند را اصطلاحا حباب بازار سهام مینامیم. حبابهای بازار سهام یک پدیده مالی نسبتا رایج هستند. آنها به طور کلی از همین الگو پیروی میکنند. با این وجود، سرمایه گذاران اغلب از آنها شگفت زده میشوند، زیرا رشد ناپایدار در بازار را تشخیص نمیدهند. در نتیجه بسیاری از آنها با ترکیدن حباب مقدار قابل توجهی پول از دست میدهند.
دلایل زیادی وجود دارد که چرا حبابها ایجاد میشوند و چرا مردم آنها را تشخیص نمیدهند:
بسیاری از فعالین بازار سهام در طول دوران کاری خود، جنبه نزول شدید بازار را مشاهده نکردهاند و همین امر موجب میشود تا روندهای صعودی بازار را ابدی بدانند. در واقع بسیاری از آنها هرگز یک چرخه کامل صعود و نزول بازار را تجربه نمیکنند و در نتیجه تشخیص حبابها برایشان دشوار است.
همچنین گاهی اوقات مدیران بی پروا، با متقاعد ساختن سرمایه گذاران ساده لوح به موفقیت و سودآوری شرکت، از آنها سوء استفاده میکنند، بنابراین به طور مصنوعی قیمت سهام را بالا برده و منافع زیادری را از این طریق کسب مینمایند. وقتی چنین تقلبی در نهایت آشکار شود، قیمت سهم سقوط کرده و سهامداران را متحمل هزینه میکند.
عامل دیگر این است که مردم به طور کامل سیستم مالی را درک نمیکنند. بسیاری توسط روایتهایی از حاشیه سود بالا و رشد فوق العاده، جذب میشوند. اما در نهایت با ترکیدن حباب بازار گرفتار ضرر میشوند.
این عناصر و عناصر متنوع و کثیر دیگری که وجود دارد برای ایجاد رشد ناپایدار در بازار ترکیب میشوند. همانطور که افراد بیشتری جذب میشوند، بازار رشد میکند، تا این که ناگهان حباب میترکد و سرمایه گذاران را با ضررهای ویرانگر مواجه میکند.
ایده کلید هشتم: تورم و ابر تورم اغلب ناشی از سوء مدیریت سیاسی یک ارز است.
تورم به معنای تضعیف ارزش پول است. در هر اقتصادی باید انتظار داشت که مقدار کمی تورم وجود داشته باشد زیرا همواره مقداری خلق پول وجود دارد. با این حال تورم افسارگسخته یا همان «ابر تورم» میتواند بسیار خطرناک باشد.
این امر به ویژه برای کسانی که اوراق قرضه دولتی و پس انداز در یک واحد پولی خاص دارند، کسانی که پولی به دیگران قرض دادند، یا بانکهایی که مبلغی را به مردم به عنوان وام دادند، خطرناک است، زیرا ارزش پول آنها به طرز چشمگیری کاهش مییابد یا به عبارتی پول آنها آب میرود.
ابر تورم اغلب نتیجه سوء مدیریت سیستماتیک سیستم پولی یک کشور است. اگرچه این تنها زمانی رخ میدهد که یک کشور مقادیر زیادی پول چاپ کند و نتواند بدهی ملی خود را تحت کنترل نگه دارد. اما باید گفت مسئولیت این پدیده بر عهده بانک مرکزی یا دولت است. بنابراین، ریشههای آن سیاسی است.
اغلب دلایل عمدی پشت کاهش ارزش پول و ابر تورم وجود دارد. این پدیده میتواند راه موثری برای حذف بدهی های داخلی دولت باشد، زیرا ارزش این بدهیها را به میزان قابل توجهی کاهش میدهد.
در سایر اوقات، ابر تورم نتیجه سیاستهای بد دولت است که ناشی از بیثباتی سیاسی یا شکست در حل مشکلات بلندمدت اقتصادی است.
دلایل ابر تورم هرچه باشد، همیشه اثرات منفی و گسترده ای برای کل جامعه خواهد داشت. این امر ثروت طلبکاران و پس انداز کنندگان داخلی را از بین میبرد و در عین حال به کسانی که حقوق ثابت دارند نیز آسیب میرساند. همچنین اعتبار ارز را به شدت تضعیف میکند، زیرا سرمایهگذاران خارجی میخواهند برای جبران وامدهی به یک وام گیرنده غیرقابل اعتماد، نرخهای بهره بالاتری دریافت کنند. بنابراین میتوان گفت ابر تورم از یک سو، نشان دهنده قدرتی است که در نهایت دولتها بر بازارهای مالی دارند و از سوی دیگر نشاندهنده خطرات مبارزه با بازار است.
ایده کلید نهم: هم بیمه خصوصی و هم دولت رفاه، هر دو سیستمهای ناقصی برای به حداقل رساندن ریسک مالی و عدم اطمینان هستند.
بیمه خصوصی مدرن در قرن هجدهم در اسکاتلند توسط دو وزیر پروتستان ابداع شد که میخواستند به خانوادههای معاونان متوفی کمک مالی ارائه کنند. آنها از پیشرفتها در تحلیلهای اجتماعی و آماری برای ایجاد اولین طرح بیمه استفاده کردند که در آن حق بیمههای یک عضو جمع آوری شده و برای ارائه بازده در آینده، سرمایهگذاری میگردید.این سیستم جدید بیمه خصوصی به افراد کم برخوردار کمک مالی کرد و تا حدی عنصر ریسک مالی را در زندگی کاهش داد. این ابزار مالی به مرور زمان در میان مردم بسیار محبوب شد و به سرعت در قرن نوزدهم گسترش یافت.
سیاستمداران همچنین متوجه شدند که با ارائه بیمه برای افرادی که مراقب اموال خود نبودند یا به هر دلیلی اموال خود را از دست دادند و در نتیجه باید به زندان بروند، میتوانند ثبات اجتماعی را ارتقا دهند و رأی دهندگان را جلب کنند.
هدف دولت رفاه به حداقل رساندن خطرات مالی از طریق سیاستهایی مانند مراقبتهای بهداشتی همگانی، مستمری های سالمندی و آموزش رایگان است. با این حال، یک جنبه منفی وجود دارد: این موضوع مطرح است که دادن بیمه بیشتر از جانب دولت به مردم معادل است با گرفتن مالیات بیشتر از مردم، که مالیاتهای بالا، انگیزههای سخت کار کردن و پس انداز پول را از بین میبرد. ناگفته نماند که بسیاری از دولتهای رفاه به دلیل پیری جمعیت با هزینههای سرسام آور مراقبتهای بهداشتی و حقوق بازنشستگی مواجه هستند.
در چند دهه گذشته، واکنشهای منفی علیه دولت رفاه وجود داشته است. برخی از دولتها تلاش کردهاند تا بخشهایی از سیستم رفاهی را از بین ببرند تا مردم را دوباره به پذیرش ریسکهای مالی تشویق کنند و با کم کردن مالیات انگیزه کار و فعالیت اقتصادی را بین مردم افزایش بدهند. برای محافظت از خود در برابر خطر، افراد باید بین بیمه خصوصی گران قیمت و امید به اینکه دولت رفاه که به صورتی روزافزون در حال کوچکتر شدن است، بتواند از آنها مراقبت کند، یکی را انتخاب کنند.
ایده کلیدی دهم: مقررات زدایی از بازار املاک و مستغلات نشان میدهد که چگونه تصمیمات سیاسی میتوانند پیامدهای مالی چشمگیری داشته باشند.
در طول تاریخ، اهداف سیاسی و واقعیت مالی به شدت با هم برخورد داشته اند. این را شاید تحولات بازار املاک و مستغلات در قرن بیستم به بهترین نحو نشان داده است.
دولتها به خصوص در کشورهای انگلیسی زبان سیاستهایی برای افزایش تعداد مالکان خانه دنبال کرده اند. دلیل این سیاست، امنیت، رفاه و حس قدرت و اتکا به خود در صاحبخانهها میباشد که اجارهنشینها نوعا از آن بیبهرهاند. باید توجه داشت با وجود اینکه این سیاست از جهاتی سودمند بود اما دارای پیامدهای مالی کثیری نیز بود!
به عنوان مثال بحران مالی ۲۰۰۸ را در نظر بگیرید، بزرگترین بحران از زمان سقوط وال استریت در سال ۱۹۲۹. این بحران منجر به ورشکستگی بانکها، کمکهای مالی ملی و بحران بدهی جهانی شد و علت آن در مقررات زدایی از بازار مسکن ایالات متحده بود. در واقع تلاش برای افزایش مالکیت دارایی در ایالات متحده و وام دهی با نرخ سود پایین (وام پرریسک) توسط دولت جورج دبلیو بوش در سال ۲۰۰۳ ترویج شد. وام پرریسک در اصل وامی است به کسی که، به طور سنتی تصور میشد وام دادن به او بسیار خطرناک است. این وامها بسیار بیثباتاند و ریسک نکول بالایی دارند. بانکها به منظور پوشش ریسک نکول، اواق جدیدی را مبتنی بر بستههایی از وامهای پرریسک رهنی منتشر نموده و به فروش رساندند. در این حالت ماهیت ریسک آنها به راحتی آشکار نمیشد.
رشد قیمت مسکن تا مدتی از نکول وامها جلوگیری نمود و بانکها بدون اطلاع از این ریسک در حال انباشت، با منابع حاصل از فروش اوراق مبتنی بر وام رهنی، وامها جدیدی میدادند و این بحران عمیقتر میشد. اما این توهم موقت بود. با شروع نکول وامها، قیمت مسکن به شدت کاهش یافت که خود منجر به نکول بیشتر گردید. این امر موجب بیارزش شدن داراییهای بسیاری از موسسات مالی در سراسر جهان شد و به نظام مالی دیگر کشورها سرایت نمود. در واقع نظام مالی جهانی در اثر تصمیمی سیاسی، با بحرانی جدی مواجه شد و اثرات سهمگینی را به دنبال داشت.
منبع: Blinkist